طوطی و کلاغ هر دو زشت و سیاه بودند طوطی اعتراض کرد و زیبا شد ولی کلاغ اعتراضی نکردو به رضای خدا تن
داد....اکنون طوطی در قفسی زندانی است و کلاغ آزاد..   
یادمان باشد که زیبایی های کوچک را دوست بداریم حتی اگر در میان زشتی های بزرگی باشند..
یادمان باشد که دیگران را هم دوست بداریم آنگونه که هستندنه آنگونه
که می خواهیم باشند  
نظرات شما عزیزان:
مردبارانی 
ساعت13:34---5 دی 1391
salam mahsa jonam ba matne ghalbe shekastat khily hal kardam mamnon bos bos
yek sher az maryam heydar zadeh baray to
شهر چشم تو رو داشتن يه غروب پر ستارس
خواستن دستاي گرمت مث ماجرا مي مونه
برق الماساي چشمت مث کيميا مي مونه
اگه تو قسمت من شي مي زنم يه رنگ تازه
اسم من کنار اسمت
اسم من کنار اسمت قصر خوشبختي ميسازه
تو رو هر کي داشته ميره تا قله خورشيد
با تو ميشه غصه ها رو به زلال چشمه بخشيد
زير چتر لمس دستات ميشه تا خدا رها شد
ميشه رفت تا آسمونا شايد اون بالا خدا شد
با تو غم رنگي نداره زندگي شهر فرنگه
از تو قلعه ي نگاهت رنگ غصه ام قشنگه
از تو قلعه ي نگاهت رنگ غصه ام قشنگه
سهم هرکسي که باشي خوش به حال روزگارش
پاييز و زمستوناشم ميشه هم رنگ بهارش
شعله ي آتيش چشمات يه چراغوني زيباس
لحظه ي به تو رسيدن بهترين لحظه دنياس
با يه لبخند طلاييت همه ي زمين مي لرزه
آرزوي تو رو داشتن به هزار ونيا مي ارزه
روي انگشتر شعرم قيمتي ترين نگيني
دوست دارم واسه هميشه روي چشم من بشيني
ميشه تو هواي پاکت تا سحر نفس نفس زد
تا تو باشي ميشه آسون چهره ي آفتابو پس زد
|